English to persian meaning of

کلمه "تاریکی" اسمی است که می تواند چند معنی مرتبط داشته باشد. در اینجا تعاریف اولیه آمده است:وضعیت یا کیفیت مبهم یا ناشناخته بودن: این به شرایط پنهان بودن، پنهان بودن یا ناشناخته بودن یا به راحتی قابل درک بودن اشاره دارد. دلالت بر عدم وضوح، برجستگی یا آشنایی دارد. به عنوان مثال، "کار نویسنده در ابهام فرو رفت تا اینکه سال ها بعد کشف شد."چیزی که مبهم یا ناشناخته است: در این معنا، "تاریکی" برای توصیف استفاده می شود. شخص، چیز یا مفهومی که برای اکثر مردم شناخته شده یا آشنا نیست. این نشان دهنده عدم دید یا برجستگی است. به عنوان مثال، "هنرمند ترجیح داد در ابهام بماند و از نورافکن اجتناب کند."کیفیت درک یا درک دشوار بودن: این به ویژگی نامشخص بودن اشاره دارد. مبهم، یا درک آن سخت است. این می تواند برای ایده ها، اظهارات یا اطلاعاتی که به راحتی قابل درک یا تشخیص نیستند اعمال شود. به عنوان مثال، "سخنرانی با اصطلاحات فنی پر شده بود، و آن را در حالتی مبهم برای مخاطب عام قرار می داد."به طور کلی، "معرفی" معمولاً مفهوم چیزی پنهان، ناشناخته، نامشخص، یا به راحتی قابل درک نیست.

Synonyms

  1. obscureness

Sentence Examples

  1. The obscurity augmented the acuteness of his hearing at the slightest sound he rose and hastened to the door, convinced they were about to liberate him, but the sound died away, and Dantès sank again into his seat.
  2. Not much is known of Kurrlan, save he faded into obscurity after the dark god was defeated.
  3. Throwing a spiteful look to the broken heap that was Kallan, Motsognir stepped into obscurity beyond the light.
  4. I also found nothing about what had made it sink into obscurity as quickly as it had risen.
  5. He looked with ease beyond the obscurity that stretched from his seat in the dark wood to the highest visible peak of Lorlenalin.
  6. Pain and shadow remained her only companions, pushing her deeper into obscurity.
  7. For the British Empire, what had been unthinkable fifty years earlier was now the slow death march into relative obscurity.
  8. There is a sort of consolation at the contemplation of the yawning abyss, at the bottom of which lie darkness and obscurity.
  9. Darkly clothed, as was his style, his obscurity was ensured.
  10. The family began to get accustomed to their obscurity.