English to persian meaning of

تعریف فرهنگ لغت کلمه "بالینی" این است:مربوط به مشاهده و درمان بیماران واقعی به جای شرایط نظری یا تجربی.مربوط به یا بر اساس مشاهده مستقیم علائم یک بیماری یا وضعیت، نه بر اساس حدس و گمان یا نظریه.در برخورد فرد با دیگران کارآمد و غیر عاطفی است. غیر شخصی یا جدا.بسیار عینی و واقع بینانه. بی طرفانه تحلیلی؛ انتقادی غیر عاطفی.نمونه هایی از نحوه استفاده از کلمه "بالینی" در جملات:پزشک تشخیص بالینی را بر اساس علائم بیمار انجام داد. تیم تحقیقاتی یک کارآزمایی بالینی را برای آزمایش اثربخشی داروی جدید انجام دادند.رویکرد درمانگر بسیار بالینی بود و بر رفتارهای خاص متمرکز بود. ورزشکار دقت بالینی زیادی در اجرای مانور دشوار نشان داد.

Sentence Examples

  1. Until Dad died, and my mother fell through the depths of clinical depression and into the life of Stuart Fitzpatrick, dragging me with her.
  2. But the other students drifted in detached bliss, taking notes or staring with clinical curiosity.
  3. It was clinical, clean and smelt of plastic as expected for a hospital.
  4. They are conducting clinical trials to perfect them.
  5. It was only when my clinical tests for STIs and HIV came back negative that I was able to turn the page on this part of my life.
  6. Harry consoled me on what I must have been through to bring me to this place, to turn me so cold and so clinical.
  7. Prominent in the broader mental health stratosphere, any number of six-figure clinical appointments and the notoriety and travel that came with them were hers for the asking.
  8. Richard, remaining sober, and silent, watched and listened with clinical detachment.